اين نمودار (برگرفته از مقالهاي از نيت سيلور در اين زمينه) به مقايسهي ميزان اصولگرايي (يا "محافظهكاري") استانهاي مختلف در دو انتخابات 1384 و 1388 پرداخته است. هر نقطهي آبي نشاندهندهي يك استان است. روي محور افقي مجموع آراء آقايان احمدينژاد، لاريجاني، و قاليباف (نمايندگان اصولگرا) در سال 84 بر حسب درصد كل آرا قرار داده شده است، و روي محور عمودي درصد آراء آقاي احمدينژاد در سال 88. اگر بنا باشد گرايش سياسي استانها كمابيش ثابت بماند اين نقاط بايد به خط اريب بلند وسط نمودار (قطر مربع) نزديك باشند، يعني درصدهاي سال 88 به درصدهاي سال 84 نزديك باشد. هرچه اين نقاط از خط قطري دورتر شوند تغيير شديدتري در گرايش سياسي آن استان را نشان ميدهند.
دو نكتهي فني دربارهي نمودار بالا قابل توجه است: يك: رأي آقاي رضايي در محور عمودي منظور نشده است اما رأي ايشان آنقدر كم است (در حد 1 تا 2 درصد) كه ميتوان از آن صرفنظر كرد. بههرحال افزودن رأي آقاي رضايي به محور عمودي فقط باعث دورتر شدن نقاط از خط مورد انتظار ميشد. دو: رأي آقاي هاشمي رفسنجاني در سال 84 جزو رأي اصولگرايان نيامده است زيرا ايشان يك ميانهرو دانسته ميشود. اما احتمال دارد كه بسياري از اصولگرايان نيز در آن سال به ايشان رأي داده باشند. بااينحال افزودن تمام رأي هاشمي نيز بوضوح اشتباه است زيرا بسياري از اصلاحطلبان نيز به ايشان رأي ميدهند. اين مسأله وضعيت را كمي پيچيدهتر ميكند. بااينحال از آنجا كه در سال 84 هاشمي رقيب احمدينژاد (در دور اول و دوم) و در سال 88 حامي رقيب وي و آماج حملات وي بود احتمالاً تعداد كساني كه ممكن است در سال 84 به هاشمي و در سال 88 به احمدينژاد رأي داده باشند چندان زياد نيست و درنتيجه آن دسته از آراء هاشمي كه از جانب اصولگرايان تأمين شده بود سهم بالاي اصولگرايان در سال 88 را توجيه نميكند. به عبارت ديگر چون بخش زيادي از آراء اين گروه احتمالاً در محور عمودي شمرده نشدهاند ميتوان در محور افقي نيز با اغماض آنها را ناديده گرفت.
حال اجازه دهيد ببينيم چه اتفاقي افتاده است. اگر اعداد اعلام شده توسط وزارت كشور صحيح باشند، به جز استانهاي تهران و يزد كه تقريباً روي خط قرار دارند تمامي استانهاي ديگر كشور طي چهار سال گذشته شديداً به سمت اصولگرايي گرايش پيدا كردهاند. استان لرستان بويژه قابل توجه است: در سال 84 حدود بيست درصد مردم اين استان به سه كانديداي اصولگرا رأي دادهاند، درحاليكه در سال 88 بيش از هفتاد درصد ايشان به آقاي احمدينژاد رأي دادهاند. اين تغيير ناگهاني و چشمگير درحالي رخ داده است كه در سال 84 رأيدهندگان اصولگرا سه گزينهي مختلف براي انتخاب داشتند ولي در سال 88 فقط دو گزينه (احمدينژاد و رضايي - كه به يكي از آنها تقريباً رأيي داده نشده است) كه اين امر ميتواند بسياري را از رأي دادن به يك اصولگرا يا اصولاً از رأي دادن منصرف كرده باشد. اما گويا اين اتفاق نيفتاده است و اكثريت اصلاحطلب تصميم قاطعي به رأي دادن به تنها گزينهي اصولگرا گرفتهاند. قابل توجه است كه همهي نقاط آبي، بلااستثنا بالاي خط انتظار قرار دارند، يعني همهي استانها، بلااستثنا، ظرف چهار سال گذشته اصولگراتر شدهاند و برخي جهش عظيمي به سمت اصولگرايي كردهاند.
نيت سيلور تهران را نيز يك نقطهي ناهنجار و نشانهاي از تقلب ميداند، اما به نظر ميرسد او در تحليل نمودار خودش دچار اشتباه شده است. درواقع تهران يكي از بهنجارترين نقاط اين نمودار است و اگر انتظار داشته باشيم كه نسبت آراء اصولگرايان به اصلاحطلبان تغييري نكند تهران وضع خوبي از نظر آماري دارد. نكتهاي كه وضع تهران را شكبرانگيز ميكند (و مورد نظر سيلور اين نيست) اين است كه بسياري انتظار داشتند وضع احمدينژاد در تهران بسيار بدتر از اين باشد. تشخيص اين كه اين انتظار تا چه اندازه به واقعيت نزديك است كار سادهاي نيست. واضح است كه صرف اين كه ما توقع اعداد ديگري را داشتيم دليل نميشود كه در انتخابات تقلب شده است. بههرحال حدود نيمي از مردم تهران در سال 84 به كانديداهاي اصولگرا رأي داده بودند. برخي از اين افراد ممكن است در سال 88 به دليل اين كه گزينههاي كمتري براي رأي دادن داشتهاند تصميم گرفته باشند به موسوي (كه خود را اصولگراي اصلاحطلب ناميده بود، و پيشينهي سنتي و مذهبياي داشت) رأي بدهند، اما نميدانيم كه درصد اين افراد چقدر بوده است. البته اين نكته صحيح است كه 50 درصد سال 88، برخلاف سال 84، بسياري از كساني را شامل ميشود كه چهار سال پيش در خانهها ماندند و رأي ندادند، و برخي اين مسأله را بخشي از علت پيروزي آقاي احمدينژاد در آن سال ميدانند. قضاوت در اين مورد را به حصول اطلاعات بيشتر موكول ميكنيم.
اما اين روند فراگير، چشمگير، و سريع اصولگرا شدن اكثريت جامعه بسيار باورنكردني به نظر ميرسد بويژه هنگامي كه سه نكتهي زير را در نظر بگيريم: اول روند كلي تحولات نگرشها در جامعهي ايران در سالهاي اخير به سمت نوگرايي و خواست تغيير بوده و هر چه نسل جوان به جامعهي رأيدهندگان افزوده و نسل كهنسال از آن كاسته ميشود، انتظار ميرود بطور كلي حمايت از چهرههاي نو و اصلاحطلب بيشتر شود نه كمتر. دوم اين كه مشاركت 85 درصد از رأيدهندگان هم بطور شهودي و هم در مقايسه با سالهاي گذشته اصولاً حكايت از نارضايتي عمومي از وضع موجود و خواست تغيير دارد، نه خواست تداوم وضع موجود. سوم اين كه بخش زيادي از رأيدهندگان سال 88 كساني بودند كه در سالهاي گذشته و بخصوص در سال 84 از رأي دادن امتناع كردند ("تحريم كردند"). همانطور كه ميدانيم (و يوان كول نيز اشاره كرده است) اين دسته بههيچوجه از حاميان "اصولگرايان" نبودند، بلكه تغييرخواهاني بودند كه احساس نااميدي ميكردند.
ممكن است گفته شود كه شايد اين تصور مطابق واقع نبوده و درواقع بسياري از حدود 10.5 ميليون نفري كه در سال 88 به جمع رأيدهندگان افزوده شدند "اصولگرايان خاموش" بودهاند كه در چهار سال قبل از آن رأي ندادند. اگر اين ادعا صحيح باشد لزومي ندارد تصور كنيم كه مردم تغيير عقيدهي شديدي به سمت اصولگرايي داشتهاند، بلكه صرفاً اصولگراياني كه قبلاً رأي نداده بودند امسال مشاركت كردهاند. براي بررسي اين ادعا روش آماري دقيقي وجود دارد. قبل از بررسي اين ادعا كمي مقدمات لازم داريم: ميانگين ميزان مشاركت در سال 84 (در دور اول) حدود 63% و در سال 88 حدود 84% بود. اما ميزان مشاركت استان به استان تنوع بسياري دارد مثلاً در همين سال 88، در استان كردستان فقط 65% واجدين شرايط رأي دادهاند. حال ميتوان ميزان مشاركت هر استان در سال 88 را با ميزان مشاركت آن در سال 84 مقايسه نمود. همهي استانها افزايش مشاركت نشان ميدهند ولي همهي آنها به يك ميزان افزايش نشان نميدهند. تفاوت درصد مشاركت در اين دو سال براي برخي استانها بسيار زيادتر از برخي ديگر است. مثلاً استان همدان فقط 3% افزايش مشاركت داشته است، درحاليكه استان آذربايجان شرقي حدود 30%.
حال اگر ادعاي "اصولگرايان خاموش" صحيح باشد، بايد در استانهايي كه افزايش مشاركت بيشتري نشان دادهاند آراء اصولگرايان نيز افزايش بيشتري يافته باشد. به عبارت ديگر بايد بين افزايش مشاركت و حمايت بيشتر از اصولگرايان همبستگي وجود داشته باشد. برمن و رينتول در مطالعهاي با حمايت چثم هاوس و موسسهي ايرانشناسي دانشگاه سنت اندروز اين محاسبه را انجام داده و نتيجه گرفتهاند: هيچ همبستگي معنيداري ميان افزايش مشاركت و چرخش به سمت اصولگرايي وجود ندارد و درنتيجه توجيه نتايج اعلام شده با اتكا به فرضيهي اصولگرايان خاموش امكان ندارد. پس نتايج مذكور كماكان به معناي تغيير مسير ناگهاني و گستردهي مردم از اصلاحطلبي به سمت اصولگرايي و بطور خاص آقاي احمدينژاد است كه در اين ابعاد گسترده باور آن مشكل است.
بطور دقيقتر، برمن و رينتول در مطالعهي خويش ميگويند: فرض كنيم احمدينژاد همهي 11.5 ميليون رأي سال 84 اصولگرايان را حفظ كرده باشد. 13 ميليون رأي اضافي امسال وي ميتواند از تركيبي از سه منبع زير تأمين شده باشد:
- 10.6 ميليون كساني كه در 84 رأي ندادند و امسال به رأيدهندگان افزوده شدند
- 6.2 ميليون كساني كه در 84 به هاشمي رفسنجاني رأي دادند
- 10.4 ميليون كساني كه در 84 به اصلاحطلبان رأي دادند
پس از انجام محاسبات، نويسندگان ميگويند براي اين كه نتايج وزارت كشور صحيح از كار درآيد احمدينژاد بايد در 10 استان، يعني يك سوم كشور، نه تنها همهي آراء قبلي اصولگرايان، همهي آراء هاشمي، و همهي آراء رأيدهندگان جديد را كسب كرده باشد، بلكه درصدي از آراء اصلاحطلبان سال 84 را نيز در سال 88 به خود اختصاص داده باشد. اين رقم در استان ايلام به 34.88% و در استان لرستان به 44.47% ميرسد. نامحتمل بودن اين پديده به خودي خود واضح است و نيازي به توضيح ندارد. بعلاوه جالب است كه بيشترين ارقام در بين اين 10 استان، مربوط به استانهايي است كه انتظار رأي بالايي براي آقاي كروبي ميرود. بار ديگر اين فرضيه كه آراء آقاي كروبي به نفع آقاي احمدينژاد شمرده شده است تقويت ميشود.
نيت سيلور نيز در تحليلي در همين راستا با استفاده از روش "تحليل رگرسيوني چندگانه" به نتيجهي مشابهي ميرسد كه در جدول زير نمايش داده شده است:
اين جدول نشان ميدهد كه بايد حدود چه درصدي از آراء هريك از نامزدهاي سال 84 به نفع كداميك از نامزدهاي سال 88 به صندوق ريخته شده باشد تا نتايج اعلام شده توسط وزارت كشور به دست آيد. ديده ميشود كه آقاي احمدينژاد بايد حدود 72% از آراء پيشين خويش، و حدود 82-83% از آراء دو نامزد اصولگراي ديگر را كسب كرده باشد كه عجيب نيست. اما وي ميبايست حدود 75% از آراء رفسنجاني و 76% از آراء كروبي، بعلاوهي 15-18% از آراء مهرعليزاده و معين را نيز به دست آورده باشد تا اين نتايج حاصل شود. بعلاوه گويا كروبي فقط 5% از هواداران خويش را حفظ كرده است!
والتر ميبين (در همان مقالهاي كه نتايج اعلام شده را با تست بنفورد روي رقم دوم آرا سازگار ميداند) با اعمال مدلهاي رياضي پيچيده و در يك تحليل بسيار تخصصي و دشوارفهم نتايج سال 88 را با آنچه كه با استفاده از نتايج سال 84 و اعمال يك مدل "فرايندهاي طبيعي سياسي" انتظار داريم مقايسه كرده و آراء حدود 81 شهرستان را غيرعادي ميشمارد. وي در نتيجهگيري ميگويد: "در كل تلفيق نتايج دور اول سال 84 و دادههاي سال 88 القا ميكند كه اگرچه فرايندهاي طبيعي سياسي در نتايج انتخابات تأثير بسياري داشتهاند، نتايج بسياري از شهرها توسط فرايندهاي بسيار متفاوتي توليد شدهاند. ... در بيشتر از نيمي از شهرستانهايي كه مقايسه با سال 84 امكانپذير است آراء احمدينژاد يا اصلاً با مدل طبيعي قابل توصيف نيستند يا بطرز ضعيفي قابل توصيف هستند. در بسياري از موارد مشاهدات ناهمخوان با مدل، نسبت به آنچه از مدل نتيجه ميشود، آراء بيشتري را براي احمدينژاد نشان ميدهند. اگرچه با دادههاي موجود نميتوان با قطعيت گفت كه آيا اين پيچيدگي طبيعي فرايندهاي سياسي را نشان ميدهد و يا دستكاريهاي مصنوعي، تعداد بيش از حد زياد نقاط غيرعادي بيشتر با اين ايده سازگار است كه تقلب گستردهاي صورت گرفته است تا اين كه همهي تخطيها از مدل سالم بودهاند".
يك فاكتور ديگر براي مقايسه، ميزان آراء قومي در سالهاي مختلف است. منظور از آراء قومي آرايي است كه يك كانديدا در استانهاي خاصي با قوميتهاي بخصوص و بويژه در استان يا شهرستان زادگاه خويش كسب ميكند و معمولاً علت آن دلبستگيهاي قومي و احساس همشهري يا همولايتي بودن، يا اميد به دريافت حمايت و توجه بيشتر است. مطالعهي انتخاباتهاي گذشتهي ايران نشان ميدهد كه اقوام مختلف ايراني تمايل شديد و باثباتي براي رأي دادن به كانديداي همولايتي خود دارند. مثلاً در سال 84 آقاي كروبي در بسياري از استانهاي غربي كشور از جمله لرستان، كردستان، ايلام، كهگيلويه و بويراحمد، و همدان نفر اول گرديد و در استان لرستان حدود 55 درصد از كل آراء را نصيب خود كرد. اما در سال 88، اگرچه آراء آقاي موسوي در استانهاي آذريزبان، و آراء آقاي كروبي فقط در استان لرستان كمي از آراء ايشان در بقيهي نقاط كشور بيشتر است، حمايت قومي به هيچ وجه به اندازهي سالهاي گذشته قابل ملاحظه نيست. يك نگاه به نمودارهاي زير كه آراء آقاي كروبي در سال 84 و 88 در 11 استان را با آراء آقاي احمدينژاد مقايسه ميكند نشان ميدهد كه آراء قومي آقاي كروبي بكلي ناپديد شده است
اين نمودارها از مقالهي آقاي رنارد سكستون در همين زمينه گرفته شدهاند. وي در اين مقاله مينويسد: "نه تنها احمدينژاد كروبي را در پايگاه حمايتياش شكست داده است، بلكه وي را بنحوي فراتر از باور له كرده است. سهم آراء كروبي در لرستان 10 برابر كمتر شده است و فقط در دو استان ديگر [از اين 11 استان] فراتر از 1 درصد رفته است. حتي با فرض تقويت اصولگرايي و با فرض اين كه بسياري از حاميان كروبي به موسوي (كه تصور ميشد شانس بيشتري براي برد دارد) رأي داده باشند اين جابجايي عظيم بسختي قابل تصور است". نيت سيلور دراينباره ميگويد: "احمدينژاد در همهي استانهايي كه در سال 84 كروبي پيروز آنها بود پيروز شده است و متوسط سهم آراء وي در اين 11 استان 66% است كه از ميانگين سهم آراء وي در كل كشور بيشتر است. در استاني كه كروبي بهترين وضعيت را در سال 84 داشت، يعني استان زادگاهاش لرستان، احمدينژاد 71% آرا را كسب كرده است". سيلور همچنين اشاره ميكند كه سمنان، كه زادگاه هاشمي رفسنجاني و قويترين حامي وي در سال 84 بود، به بهترين شهر براي احمدينژاد با 78% آرا تبديل شده است.
يوان كول دربارهي آراء قومي موسوي ميگويد: "ادعا شده است كه احمدينژاد با 57% آرا برندهي شهر تبريز شده است [و موسوي فقط 42% آراء را كسب كرده است]. ... اين كه يك مركز شهر آذري چنين رأي سنگيني به احمدينژاد بدهد اصلاً قابل تصور نيست. در انتخاباتهاي گذشته آذريها حتي به كماهميتترين كانديداهايي كه از آن ناحيه برخاسته بودند بطور گسترده رأي دادهاند". در سال 84 آقاي مهرعليزاده (كه بسيار ناشناس بود و در مجموع با 4% آرا نفر هفتم شد) به علت ريشهي آذري خويش در استانهاي اردبيل، آذربايجان شرقي، و آذربايجان غربي با بيش از 20% آرا (يعني پنج تا شش برابر متوسط كشورياش) نفر اول شد. اما امسال، با وجود افزايش حدود 30 درصدي در مشاركت مردم سه استان نامبرده، رأي نامزد آذري بشدت كاهش يافته است.
روزنامهي الجزيره نيز دراينباره ميگويد: در خوزستان، محسن رضايي كه فرزند آن ناحيه است دستكم 2 ميليون رأي را انتظار داشت. اما كل آراء وي در كشور حتي به 1 ميليون هم نرسيد.
وزارت كشور در نامهاي در پاسخ به موسوي به مسألهي آراء قومي اشاره كرده و ميگويد: "ادعاي ايشان در مورد عدم كسب اكثريت آراء نامزدها در محل تولدشان، ناشي از اطلاعات كذبي است كه به ايشان رسيده وگرنه طبق نتايج انتخابات كه در صدا وسيما نيز اعلام شده و نيز آماري كه هم اكنون در سايت پرتال وزارت كشور وجود دارد، آقاي موسوي در زادگاه خود يعني در شهرستان شبستر، آقاي رضايي در شهرستان لالي و آقاي احمدينژاد در گرمسار حائز اكثريت آراء شده و آراء آقاي كروبي در شهرستان اليگودرز حائز بهترين نتيجه خود در كل كشور يعني در رتبه دوم قرار دارد. ضمن اينكه به لحاظ عقلي هم هيچ الزامي وجود ندارد كه حتما اهالي يك شهرستان به همشهري خود راي دهند".
منظور نويسندگان نامه از "اكثريت آرا"، 39182 رأي موسوي در شبستر در مقابل 37099 رأي احمدينژاد است كه البته اكثريت قابل توجهي محسوب نميشود. وزارت كشور اين نكته را بكلي مسكوت ميگذارد كه موسوي در استان زادگاه خويش (آذربايجان شرقي) با 15 درصد آرا از احمدينژاد عقب افتاده است. ضمناً آنچه كه در نامهي وزارت كشور به عنوان "بهترين نتيجهي" كروبي ذكر شده است 14512 رأي وي در مقابل 39690 رأي احمدينژاد در اين شهر است. بعلاوه كروبي "بهترين نتيجهي خود" در كشور را در استان لرستان با مجموع 5 درصد آرا داشته است، يعني كمتر از يك دهم 55 درصد كه آراء وي در سال 84 بود.
روشن است كه اين جواب كه "بلحاظ عقلاني هيچ الزامي وجود ندارد كه حتماً اهالي يك شهرستان به همشهري خود رأي بدهند" بكلي نكتهي اصلي تحليل آماري را كه بر پايهي احتمال و شواهد قبلي است و نه ضرورت منطقي ناديده ميگيرد. الزامي وجود ندارد، اما همهي شواهد و تحليلهاي آماري حاكي از قليل بودن احتمال رخ دادن چنين پديدهاي است.
نتيجهگيري: دو ناهنجاري عمده در آرا انتخابات اخير از نظر مقايسه با گذشته وجود دارد: اولاً نسبت آراء اصولگرايان به اصلاحطلبان قابل توضيح نيست، ثانياً ناپديد شدن اثر آراء قومي در مورد اكثر نقاط مورد انتظار باوركردني نيست. بر اين اساس نميتوان براي احتمال تقلب عددي اعلام كرد، اما روشن است كه احتمال اين كه اين اتفاقات بطور ناگهاني و در گسستي واضح از دورههاي قبل رخ دهد بالا نيست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر